امیرحسین عزیزمامیرحسین عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
شقایق عزیزمشقایق عزیزم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

امیرحسین عزیز خاله

روزهای آخر سال و خانه تکانی

امیرحسین این اولین سالی هست که شاهد خانه تکانی قبل از عید هست البته سال قبل هم بود اما اون موقع هنوز نوزادی بود که بیشتر ساعت در خواب ناز به سر میبرد   امیر حسین در حالی که آقاجون مشغول کار و درست کردن درزهای باز شده دور سنگ اپن هست در آغوشش رفته   این جا عزیز در حال جارو کردن اتاق و امیر حسین وسط جلوی جارو خوابیده روی زمین     اینهم کمک امیر حسین در تمیز کردن کتابخانه ...
12 فروردين 1392

امیرحسین و سال تحویل و سفره هفت سین 92

  شروع سال در خانه خودمان کنار مامان و بابا   سفره هفت سین مامان ارغوان جون با اسباب بازیهام چیده بود خیلی قشنگ بود   این سفره هفت سین خونه خودمون که با عرض شرمندگی بعداز اتمام سال تحویل و شادی متاسفانه همه چی بهم ریختم تازه فکر کنم زیباتر هم شد مامان جونم شرمنده نمیخواستم اینطوری بشه اما شد   سفره هفت سین در خانه آقاجون و عزیز جون سفره هفت سین اینجا هم قشنگ بود اما مثل خونمون نبود   ...
12 فروردين 1392

عکسهای امیر حسین در روز عاشورا

      امیرحسین روز عاشورا و تاسوعا در حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) بوده ممنونتم امام رضا که این کودک نازنینم مورد توجه شماست امیرحسین روز شهادت حضرت امام رضا دنیا اومد و انشا.. که همیشه امام رضا خودش راهنما و حافظت باشه ممنونتم امام رضا(ع) ...
22 دی 1391

امیر حسین و بابا

باید بگم امیرحسین که دنیا اومد هفت روزش بود که بابایی به یک ماموریت 45 روزه (تا شب عید) فرستاده شد واسه همین میشه گفت روزهای شیرین نوزادی بابایی دور و با یاد پسر کوچولو سرکرد خیلی سخت بود نبودن بابایی اما هر دو صبوری کردن شاید بگید هنوز زیاد همدیگه رو ندیده زیاد مهم نبوده اما هم برای بابایی سخت گذشت هم اینکه این نوزاد نبودن پدر حس کرده بود چون وقتی بابا بین ماموریت یک بار برای دوروز اومد خونه از خنده زیبای امیر حسین میشه فهمید که نبودن پدر خوب حس کرده بود خدایا سایه هیچ پدر و مادری از سر بچه ها کم نکن پدر مادرا هم رنج دوری از فرزند نبینند الهی آمین جان قربون نگاه مهربونت امیر حسین جان ...
15 شهريور 1391

هفته اول زندگی

امیر حسین عزیز خاله بخاطر زردی حدودا 10 روزی در دستگاه بود البته دستگاه را اوردیم خونه و هر 2 ساعت که زیر دستگاه بود 45 دقیقه بیرون میاوردیم خیلی سخت بود اما خدارا شکر که خوب شد گل نازم ...
15 شهريور 1391

شوخی با یک دوست

  ماماننننننننننننننن این دیگه کیه من نجات بدههههههههههههههه میترسممممممم   ماماننننننننننننننن این دیگه کیه من نجات بدههههههههههههههه میترسممممممم   پی نوشت: از این دوست معذرت میخوام فقط یک شوخی بود امیدوارم به دل نگیرند باید بگم دوست بسیار خوبی برای پدر و مادر امیر حسین هستند و همچنین ..... نمیشه همه چی رو گفت ...
15 شهريور 1391

7 بهمن 90 اولین حمام و افتادن بند ناف

امیر حسین خوشکل خاله سلام شرمندتم گل نازم اینقدر دیر به دیر آپ میکنم  درست چهارمین روزی که بدنیا اومده بودی بردیمت حمام دکتر که گفته ١روز درمیان حمامش کنید یکم سخت بود خیلی وقته نوزادی در خانواده نبوده مامان میترسید حمامت کنه واسه همین به دوستم منیره که قرار بود بیاد دیدنت با بچه هاش تلفن زدم خواهش کردم بیاد ببرت حمام تا عزیز جون ببینه و بعداز این بتونه تورا حمام کنه دوستم هم خیلی خوشحال شد و قبول کرد نزدیک ظهر عزیز دید که هوا آفتاب شده و گرم زیر نور آفتاب تن کوچولوت با روغن بادام کمی چرب کرد و ماساژ داد اینقدر خوشت اومده بود   خلاصه که عصر خاله منیره اومد بردت حمام همراه عزیزجون بعداز حمام اخر شب که میخواست ع...
4 مرداد 1391