امیر حسین خوشکل خاله سلام شرمندتم گل نازم اینقدر دیر به دیر آپ میکنم درست چهارمین روزی که بدنیا اومده بودی بردیمت حمام دکتر که گفته ١روز درمیان حمامش کنید یکم سخت بود خیلی وقته نوزادی در خانواده نبوده مامان میترسید حمامت کنه واسه همین به دوستم منیره که قرار بود بیاد دیدنت با بچه هاش تلفن زدم خواهش کردم بیاد ببرت حمام تا عزیز جون ببینه و بعداز این بتونه تورا حمام کنه دوستم هم خیلی خوشحال شد و قبول کرد نزدیک ظهر عزیز دید که هوا آفتاب شده و گرم زیر نور آفتاب تن کوچولوت با روغن بادام کمی چرب کرد و ماساژ داد اینقدر خوشت اومده بود خلاصه که عصر خاله منیره اومد بردت حمام همراه عزیزجون بعداز حمام اخر شب که میخواست ع...