خاطرات

سلام به دوستان

امیر حسین خاله خیلی شرمنده شده نتونستم وبلاگ قشنگی واست درست کنم

اینقدر دیر به دیر میام که نمیدونم چطوری جبران کنم

این روزها شیرین کاریات بیشتر شده عشق خاله یک روز که نمیبینمت دلتنگت میشم

گاهی کلمه ای رو تکرار میکنی و حسابی همه را به هیجان میاری بعدشم خوت متوجه میشی

کار جدید کردی و یکم لوس میکنی خودت لوس نکرده عزیز هستی و همه دوست دارن

کلماتی مثل مامان و بابا و عزیز را خیلی وقته میگی اما کلمه هایی مثل طاهر که هـ اون بصورت ئـ  تلفظ میکنی

اسم یکی از عروسکات گذاشتی این اسم یکی از بچه های دوستان هست شاید چون باهاش بازی کردی و دوستش داشتی این اسم رو عروسک گذاشتی وقتی بابا ازت میپرسید اسم نینیت چی هست گفتی طائر

تو رنگها رنگ زرد میگی

کلمه مامان به صورت ماما میگی بدون «ن»

به غذا میگی هام وقتی گشتنته دستمون میگیری میبری آشپزخونه و میگی هام

وقتی میخوای بری بیرون با همه بای بای میکنی و بوس میفرستی اونم صدا دار الهی قربونت بشه خاله

تو  فرشته کوچولو هدیه خدا  واسه همه ما هستی

حتی دایی  کمال هم خیلی دوست داره وقتی میاد و تو خونه ماهستی باهات بازی میکنه

میوه دهنت میکنه  توهم یجورایی انگاری با دایی رودربایستی داری بیشتر حرفش گوش میکنی

شیطونیت کنار اون کمتر میشه

برات همیشه دعا میکنم که در پناه لطف خداوند سلامت و سربلند باشی زیر سایه پدر و مادرت

انشا.. خدا هر فرشته ای می آفرینه خودش مواظبشون باشه

خدایا لطف و محبتت و از این فرشته زیبایی که بهمون دادی کم نکن خودت نگهدار و محافظش باش

ممنونتم خدایا بخاطر این هدیه آسمونیت