امیرحسین عزیزمامیرحسین عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره
شقایق عزیزمشقایق عزیزم، تا این لحظه: 2 سال و 10 ماه و 22 روز سن داره

امیرحسین عزیز خاله

نوشته ای از وبلاگ یک دوست

1394/2/29 12:28
319 بازدید
اشتراک گذاری

از این نوشته دوست عزیزمون خوشم آمد

این لینک اصلی: http://3229210.niniweblog.com/post45.php

عیناً کپی میکنم با اجازه نویسنده عزیز وبلاگ امیرمحمد خاله نرگس

یکی از قشنگترین مطالبی که خوندم....

کتاب فرزندم رو بستم . جامدادی رو که چند دقیقه پیش از شدت عصبانیت پرت کرده بودم برداشتم. مدادهاش رو یکی یکی گذاشتم سرجاش،کنارش نشستم و بغلش کردم،بوسیدمش،سرش رو بوسیدم ،پیشونیش رو ، گونه ی برافروخته اش رو ......

گفتم نمیخوام هیچی بشی ، نمیخوام دکتر و مهندس بشی

میخوام یاد بگیری مهربون باشی . نمیخوام خوشنویسی یا چند تا زبون یاد بگیری . میخوام تا وقت داری کودکی کنی

شاد باش و سرزنده و قوی باش حتی اگر ضعیف ترین شاگرد کلاس باشی . پشت همون میز آخر هم میشه از زندگی لذت برد....

بهش گفتم تو بده بستون درس و امتحان و نمره هر چی تونستی یاد بگیر ولی حواست باشه از دنیای قشنگ خودت چیزی مایه نگذاری

کنار هم نشستیم

پاپکورن خوردیم

و فیلیم دیدیم

و من تمام مدت به خودم  و به یک زندگی فکر میکردم که آنقدرجدی گرفته بودم ، زندگی ای که برای من مثل یک مسابقه بود و من در رویای مدال هایش تمام روزهاش رو دویده بودم

هیچکس حتی برای لحظه ای مرا متوقف نکرده بود

هیچکس نگفته بود لحظه ای بایستم و کودکی کنم

هیچکس نگفته بود زرنگترین شاگردان ، خوشبخت ترین ها نیستند.......

 

پسندها (4)

نظرات (1)

خاله نرگس
30 اردیبهشت 94 18:36
عزیز دلم شما لطف داری خواهش میکنم،خوشحالم شما هم استفاده بردی خاله ی مهربوووووووون