امیرحسین عزیزمامیرحسین عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره
شقایق عزیزمشقایق عزیزم، تا این لحظه: 2 سال و 9 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین عزیز خاله

قبل از تولد

1391/4/20 22:00
459 بازدید
اشتراک گذاری

این گذری کوچک بر لحظه های قبل از تولدت

٩ماه انتظار

این گذری کوچک بر لحظه های قبل از تولدت

٩ ماه انتظار که نه تنها برای مادر و پدرت هر لحظه اش خاطره داشت برای من و پدر بزرگ و مادر بزرگ هم همینطور

همش به این فکر میکردم این کوچولوی تو راهی میتونه تو دل خاله جابشه

نمیدونستم با اومدنت همه لحظه های خاله رو پر میکنی

با همه وضعیت سخت اجتماعی و اقتصادی که در این جهان حاکم شده فقط امید به اینکه خدا خودش بهترین ها را برات رقم خواهد زد لحظه ها را سپری کردم

خودمونیم از همون اول اومدنت یکم شاید هم نه حقیقت و بگم خیلی واسه مامان دردسر شدی فکر نمیکرد اینقدر سخت باشه

وضعیت مامان دوران بارداری خیلی سخت بود و بد از همه که بیشتر به خاطر تو نگران بود نه برای خودش

همه دعاش اینبود که این ٩ ماه بتون میزبان خوبی برات باشه و غنچه زیباش سلامت به مقصد برسونه

روزهای آخر که خودت بیشتر از همه خبر داری چه گذشته به مامان

خدا خدا میکردیم تو و مامان به سلامت سپری کنید این روزها را

مادر بزرگ نشون نمیداد اما خیلی نگران مامان و تو بود میگفت اینهمه انتظار نکنه اتفاقی برای دخترم و توراهیش بیفته

آقا جون نگران بود اما بروی خودش نمیآورد میگفت هرچی خدا بخواد

باباییت که نمیدونم از دلش خبر ندارم

اما از همه نگران تر مامانی بود

و من که نگران مامانت بودم و بعد تو آخه میدونی مامانی خیلی برات سختی کشیده بود

 میترسیدم اتفاقی برای هردوتون بیوفته فقط دعا میکردیم به خیر و سلامتی بگذره

روزی که قرار بود دنیا را با نگاه قشنگت رنگی کنی دوروز بود مامانی توی بیمارستان بستری کرده بودن

میگفتن به خاطر مسمومیت بارداری و افت بعضی از مواد خونی مامانی وضعیت خطرناکه باید بچه را بدنیا بیاریم تا اتفاقی نیوفته

اما بخاطر مشکل نتونستن تو را راحت بدنیا بیارن شاید نمیخواستی از اون فضای کوچیک و گرم خودت و یا نه بهتر بگم از آغوش پروردگار مهربان دور بشی واسه همین یه جورایی با زور و التماس و دعا ازت خواستیم از آغوش پروردگار به آغوش مادر بیایی تا دنیای مامان و بابا را قشنگ تر کنی

من اومدم بیمارستان ولی وقتی وضعیت مامانت و دیدم طاقت نیاوردم دیدم ممکنه موندنم کار واسه مامانت سختتر کنه طاقت دیدن رنج کشیدن خواهرم نداشتم واسه همین برگشتم خونه و

 مامان بزرگ و خاله مامان (خاله سکینه) و بابایی تو بیمارستان موندن

من و مامی (مادربزرگ مامانی) خاله مامان (خاله زهرا) آقاجون (پدربزرگ) توی خونه انتظار اومدنت میکشیدیم

یادم نرفته دایی کمال هم از بعدازظهر چندبار زنگ زد تا ببینه وضعیت مامانت تو بیمارستان چطوریه گفتیم باید تو رو بدنیا بیارن نبود پیشمون اما حتما اونهم نگران بود که زنگ میزد

ساعت ١٨:٣٠ دقیقه عصر روز سه شنبه ٤ بهمن ١٣٩٠ مصادف با روز شهادت حضرت امام رضا آخر صفر ١٤٣٣ ق.م و ٢٣ ژانویه ٢٠١٢ میلادی تلفن زنگ خورد و خبر دادن تو بسلامت دنیا اومدی و مامانی هم حالش بد نیست زیاد خوب نیست اما بخیر گذشته همه چیز

نمیدونم چطوری اون حال وصف کنم همه خوشحال شدیم و خدارا شکر کردیم که هر دو سالم هستید راستش شروع کردم به گریه وقتی خبر سلامتی مامانی و تو رو دادن

بعدا مامان بزرگ از وضعیت سخت بدنیا اومدن تو گفت و اینکه خیلی خدا به هردوی شما (مامان و تو) رحم کرده

بازهم خدارا شکر میکنم که به خیر گذشت

یادم آقاجون و خاله زهرا اومدن بیمارستان نگذاشتن اقاجون بیاد بالا ببینتت خیلی ناراحت شدم

بابایی چند تا عکس بدو تولد ازت گرفته بود با گوشی موبایل و دوربین برامون اورد خونه اون شب خاله سکینه پیشت مونده بود

فردا ساعت ملاقات اومدیم وای چقدر دلم میخواست زودتر مامانی و تورو ببینم با عکسی که ازت دیده بودم تصورم این بود یک بچه توپول موپول ولی وقتی دیدمت فهمیدم از اون بچه های خوش عکسی خاله که تو عکس توپول نشون میده الهی فدات شم اما با اینکه هنوز ٢٤ ساعت نشده بود که بدنیا اومده بودی ساعت ملاقات بیدار بودی انگار میخواستی کسایی که دیدنت میومدن ببینی و بشناسی

٢روز بیمارستان بودی بخاطر وضعیت مامان

بعد اومدی به خونه

با همه سختی و مشکلاتی که پیش اومده بود روزی هزار بار خدارا شکر میکنم که تو فرشته کوچولوی قشنگ و سالم بهمون هدیه داد

از خدا میخوام که همیشه سلامت و سربلندی برات رقم بزنه از همه بلایای طبیعی و اجتماعی و اقتصادی دورت بداره کوچولوی قشنگم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

افزایش نظرات وبلاگ
18 مهر 95 21:51
با سلام... حتماً شما هم یکی از کسانی هستید که وبلاگ شخصی یا سایتی دارید و به نوشتن مطالب می پردازید و حتماً هم بازدید سایتتون براتون خیلی اهمیت داره... از فواید افزایش بازدید و ترافیک سایت اگاهی دارید ؛ افزایش ترافیک که داشته باشید ، رتبه تون تو الکسا و گوگل بالا می ره ، سایت ها بهتون تبلیغ میدن و ... یه سری به ما بزنید و وبلاگ خود را به تمام دنیا معرفی کنید
خاله و امیرحسین
پاسخ
ممنون